کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها با سر مطهر پدر

شاعر : سید پوریا هاشمی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن     قالب شعر : غزل    

سـلام ای سـر بـابـا تـنـت کـجـا رفـته            شـنـیـده‌ام که تـنـت بـین بـوریـا رفـتـه

خـوش آمـدی‌ پـدرم دیـدن من آمـده‌ای            چه شد که نصف شبی به خرابه سر زده‌ای


هوای اهل و عیالت هوای سوختن‌ است            همان قدم که نداری بروی چشم من‌ است

خـبـر بـگـیر ز حالم عجـیب بد حـالـم            شـبـیـه پـیــر زنـی در مـیـان اطـفـالـم

نه دست‌ مانده برایم نه پا و نه کمری            خلاصه عرض کنم می‌شود مرا ببری

مرا ببر که گره خورده است موی سرم            چـقـدر بـا تـه‌ نـیـزه زدنـد روی سـرم

مرا بـبـر که به پـیـشـانـیـم نشان دارم            کـبـودی بـدی از لطف سـاربـان دارم

مقـابـل من لب تـشـنه آب می‌خـوردند            گرسنه بودم و پیـشم کباب می‌خوردند

اراذل سـر بــازار شــام را کـه نـگـو            و رقص‌های زنان روی بام‌ را که نگو

اگرچه بعد تو دیگر شکست حرمت‌ ما            ولی نخـورد زمـین پـرچـم قـداست ما

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل تحریفی بودن مطالب و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد؛ متاسفانه مطالب ذکر شده در این ابیات علاوه بر اینکه تحریفی و نتیجه خیال بافی های شاعر است شأن و منزلت اهل بیت هم رعایت نشده و حتی بعضی از مطالب آن وهن اهل بیت است و نشانگر آن است که نه تنها مطالعه مقاتل و کتب تاریخی صورت نگرفته حتی با جایگاه و شأن اهل بیت نیز بیگانه هستیم این شعر نیز بدین جهت در سایت درج شد که با نمونه ای از اشعار بسیار ضعیف آشنا شویم؛  جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

کشیده خوردم از آنکس که بغض حیدر داشت            چه بی‌مقدمه زد! گونه‌ام ترک برداشت

لب تو زخم‌ شده چوب خیزران خورده            لبم کـبود شده مشت از سـنان خـورده

همینکه با من‌ مـظلـوم قـاتـلت لـج شد            مـیـان حـلـقـه زنجـیـر گـردنم کـج شد

گرفت حنجره‌ام‌ حرفهام خس خس شد            ز تازیانه دو دستم شکست بی‌حس شد

سـر نـمـاز لـگـدهای بـی‌هـوا خـوردم            چه فحش‌ها که من از بی‌نمازها خوردم

غریبه‌ای به خـرابه سرک کـشـید پدر            چقدر قهـقـهـه زد عمه را که دیـد پدر

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد؛ موضوع جشن، شادی، رقصیدن و ... در شام بوده نه در کوفه و براساس کتب معتبر تاریخی همچون: الفتوح ج ۵ ص ۱۲۱؛ أمالی مفید ج ۳۸ ص ۳۶۷؛ اللهوف ص ۱۳۰؛ مناقب آل ابیطالب ج ۴ ص ۱۱۶؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۴۶؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۰۹؛ جلاءالعیون ص ۵۹۳؛ بحارالأنوار ج۴۵ صص ۱۰۹و ۱۶۴؛ منتهی‌الآمال ص ۴۸۵؛ قمقام ص ۵۱۶؛ نفس‌المهموم ص ۳۵۳؛ مقتل امام حسین ص ۲۲۳؛ مقتل مقرّم ص ۲۹۹؛ مقتل جامع ج ۲ ص ۴۳  و.... در شهر کوفه مردم پشیمان شده و گریه زاری می‌کردند، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید. ضمن اینکه در منابع معتبر برای شهر شام هم جشن پایکوبی نقل کردهاند نه پرتاب سنگ و آتش و ...

زنـان کـوفه به عـمـه اشاره می‌کردند            لـبـاس‌های مـرا پـاره پـاره می‌کـردند

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

زمان غارت معجر خدا حجـاب کشید            نگـاه هـیچ غـریـبه به مـوی ما نرسید

مدح و شهادت حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

باز امشب در دلِ بابا خودت را جا بده            در خـرابه بوسه‌ای بر صورتِ بابا بده

بر همان صورت که جای زخم شمشیر است و سنگ            دست‌هایت را بکش! دردانه را معنا بده


دست‌هایت را سپس بر روی پاهایت بکش            مـرهـمـی بـر الـتـهـابِ تـاول پـاهـا بده

گریه کن دردت به جانم! با تنور و خیزران            شعله ور کن! داغ، بر این ماتم عُظمی بده

جانِ آن مَشکی که جایِ آب، چندین تیر خورد            حاجتم را با عموجان؛ حضرت سقّا بده

جانِ هر کس دوست داری قسمتم کن کربلا            تا ابـد سـهـم مـرا اینـگـونه از دنـیـا بده

یارقیه باز جاماندم بگو تکلیف چیست؟            یا براتم را بده یا اینکه صبرش را بده!

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها با سر مطهر پدر

شاعر : حمید رضا برقعی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

انتقامش را گرفت این‌گونه با اعجازِ آه           آهِ او شد خطبۀ او، روز دشمن شد سیاه

قـصۀ کرب‌وبلا را دخـتری تغـیـیر داد           کاخ‌ها ویرانه شد، ویرانه‌اش شد بارگاه


چادرش دست نوازش بر سر صحرا کشید           سبز شد خارِ مغیلان و فدک شد هر گیاه

دختر این قوم تکلیف حجابش روشن است           چادرِ او تار و پودی دارد از خورشید و ماه

دخـتـر اِنّـا فَـتَـحـنا اشک می‌ریـزد ولی           گریه‌های او ندارد رنگ زاری هیچ‌گاه

بر سرش می‌ریخت خاک از بام‌ها، می‌سوختند           دخترانِ زنده در گور عرب از این گناه

بین طوفان، غنچه و گل سر در آغوش هم‌اند           او به زینب یا که زینب می‌بَرَد بر او پناه

تا شود زهرا، فقط یک کارِ باقی مانده داشت           شانه زد بر زلف آشفـته شده در قـتلگاه

چون زبانش بند می‌آمد خجالت می‌کشید           با سرِ بابا سخـن می‌گـفت، اما با نـگـاه

آه بابا! پا به پایت سوختم، خوردم زمین           رنگ گیسویم دلیل و زخـم پهلویم گواه

مـاند داغِ نـالـۀ من بر دل دشمن، فـقـط           خیزران وقتی که خوردی زیر لب می‌گفتم آه

جنگ پایان یافت بعد از تو چهل منزل ولی           عمه می‌جنگید با دستان بسته، بی‌سلاح

اربعین من نیستم از او سراغم را نگیر           این امانت دار را شرمنده‌تر از این مخواه

بعد از این هرجا که رفتی با تو می‌آیم پدر           پای من زخمی‌ست اما روبه‌راهم روبه‌راه

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن داستان تنور خولی و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تحریف وقایع عاشورا؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج حیاط خانه و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

تا شود زهرا، فقط یک کارِ باقی مانده داشت           شانه زد بر آن پـریشانِ تـنور و قـتلگاه

مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام و شهادت مسلم بن عقیل

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

هر آن کسی که ندارد به دل غم، از ما نیست            به سرِّ عشق نشد هر که مَحرم، از ما نیست

غـم تـو را بـه دل مـا خــدا زیـاد کـنـد            هر آنکه خواسته از تو غم کم، از ما نیست


دلیل خلقت ما خوردنِ غـمِ عشق است            مُخـالـف غـم مـاه مُـحـرَّم از مـا نیست

فـقـط هـوای حـسیـنـیه را هـوس داریم            اسیر بندِ هوا و هوس هم، از ما نیست

سیاهیِ عـلَـمش پاک و روسفـیـدم کرد            دخیل نیست هرآنکه به پرچم، از ما نیست

سـیاه لـشکـر اوئـیـم و اِدّعـامـان نیست            شُکـوه لشکـر شاه دوعالم از ما نیست

لـبــاس مــشـکـیِ او داده آبــرو مـا را            هر آنکه نیست در احرامِ ماتم از ما نیست

بـرای “ارثِ پـدر” تا هـمیـشه ممـنونیم            نصیب آنکه نشد “ارثِ آدم” از ما نیست

تمام شادیِ دنیا خلاصه در گریه است            هر آنکه اَشک نریزد در این غم از ما نیست

اجـازه از طـرف مـادرش شـده صادر            وگرنه این همه اشک دمادم از ما نیست

برای گریه تـوسُّـل به “یا رُبـاب” کـنیم            رُباب بانیِ اَشک است و این نم از ما نیست

حُضور حضرت زهرا به روضه‌ها حتمی است            یقین ندارد اَگر کَس به این هم از ما نیست

نمک به زخم دل از غُصّۀ تو می‌پاشیم            هر آنکه است به دنبال مرهم از ما نیست

تو گریه کَردی و ما گریه کرده‌ایم حسین            تویی مقابل ما، این دو زمزم از ما نیست

تو را بخاطـر دنـیا فـروخت کوفه ولی            هزار شُکر، که دربند درهم از ما نیست

سرِ سفـیرِ تو از پشت بام خورد زمین            نوشته است به مقتل، مُقرَّم از ما نیست!

نوشته؛ شد تنش از یِک قَـناره آویـزان            هر آنکه خون نکند گریه زین غم از ما نیست

برای مُسـلـم تو جـدِّ تو گـریسته است!            که بر مُصیبت بی‌حدِّ تو گریسته است؟

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها با سر مطهر پدر

شاعر : علی ساعدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین           میزبان، صد رو وصدرنگ است برگرد ای حسین
غیر طوعه یک نفر دَر را به رویم وانکرد           در ستم، کوفه هماهنگ است برگرد ای حسین


عهد را بشکسته‌اند و دست من را بسته‌اند           اشکم ازاین فتنه خونرنگ است برگرد ای حسین
خون دلها خورد مولایم علی از دستشان           شهرت این کوفیان ننگ است برگرد ای حسین
این سخن سربسته می‌گویم که زینب را مَیار           پشت بام خانه‌ها سنگ است برگرد ای حسین
الـسّـلام و، والـسّلام و این کـلام آخـرم           میزبان آمادۀ جنگ است برگرد ای حسین

: امتیاز

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمد رضا محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

در کوفه حسین جان خبر از مهرو وفا نیست            اینجا به خدا آیتی ای از رنگ خدا نیست
کوفه همهٔ لطف و صفایش ز علی بود            از بعد علی غیر دورنگی و ریا نیست


ما یار و هوادارتو هستیم، دروغ است            در باطن کوفی بجز از جور و جفا نیست
گـفـتند بیا، جـمله هـواخـواه تو هـستیـم            یک تن به خـدا یـار وفـادار شما نیست
گـفـتـنـد بـیا، در دلـمـان حُـب تو داریم            اندر دلشان جز ستم و کینه، میا،
نیست
مهمان کشی عادت شده در منطق کوفی            ترسی به دل از محکمهٔ روز جزا نیست
این کوفهٔ نفرین شده آقا همه درد است            اینجا نه دوا هست، نه امّید شِـفا، نیست
همراه مـیاور تو عـلی اصغـر خود را            آن مرغک پر بسته سزاوار
بـلا نیست
این قـاصد خـونیـن پر
تو مـیل تو دارد            افـسوس به دام سـتم افـتاده، رها نیست
مـن"نـاعـمـم"و سـائـل درگــاه شـمـایـم           
ما را تو مرانی ز سرایت، که روا نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا علیه‌السلام و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند سران قبایل نیز به طمع سکه های زر مسلم را تنها گذاشتند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

گرم است عجب، مشغـلهٔ اسلحه سازی            اینجا بجز از نیزه و شمشیر دغا نیست

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دردا که در دیـارِ شـما دردِ یـار نیست            آنـجـا که دردِ یـار نبـاشـد دیـار نیـست

هر چار فصل سال در اینجا خزانی است            یک روز هم بـرای نمـونه بهـار نیست


اینجا محـبت و شفَـقَـت هر دو مُـرده‌اند            اما به سوگـشان احدی سوگـوار نیست

مهـمـان کجا و بـسـتنِ درهای خـانـه‌ها            بی‌رحم‌تر ز کوفه در این روزگار نیست
بیعت نکرده بیـعـتـشان را شکـسـته‌انـد            جز هانی و حبیب کسی پای کار نیست
بـسـتـنـد انـتـهـای گـذرهـا و غــافـلــنـد            قـوم ابـوتـراب کـه اهـل فـرار نـیـسـت
شب را
میان کوچه سحر کرده‌ام، کسی            اینجا شبـیه من به غـریبی دچار نیست
گـفـتم بـیا، نـدیـده بـگـیر و نـیا حـسـین            اینجا کسی برای تو چشم انتظار نیست
شــرمــنــدۀ ربـاب مـکـن تـا ابــد مـرا            کـوفه که جای آمـدنِ شـیرخـوار
نیست
یک
لحظه در خیالِ خودم غرق بودم و            دیدم به گوشِ دختر تو گـوشوار نیست
دادنـد تـا
که نـیـزه بـسـازنـد بـی‌شـمـار            انگـار در سپاه، به جز نیـزه دار نیست
فهمیدم از سکوتِ پر از حرف کوفیان            انـگـار اینکه زنـده بـمـانم قـرار نیست
بـاید که سـر به دار دهـم در هـوای تو            تاوانِ عاشقی به جز از اوج
دار نیست

: امتیاز

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : مرتضی محمودپور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : غزل

قـرار بـیـقـرارم ای حـسین جان            به عشق تو سرِ دارم حسین جان
مـیـان کـوفــیـان تـنـهــای تـنـهـا            گـرفـتـارم گـرفـتارم حسین جان


سـر بـازار حـرفـی مـن شـنـیـدم            دهد این حرف آزارم حسین جان
مـهـیـای جـدالِ بـا تـو هـســتـنـد            الا نـور شب تـارم حـسـین جـان
سـپــردم دخـتـرم را دسـتـت آقـا            ز دوریش اگر زارم حسین جان
فــدای دخـتــرانـت دخــتــر مـن            همه دار و ندارم ای حسین جان
دو
طـفـل کوچکـم قـربان اصغر            به راهت سرگذارم ای حسین جان

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا علیه‌السلام و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند سران قبایل نیز به طمع سکه های زر مسلم را تنها گذاشتند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

بــرای اکـبــر تـو نـقـشـه دارنـد            به سینه غصه دارم ای حسین جان
دراینجا حرف عباس رشید است            به کوفه گر علمدارم حسین جان
ز
خلخال و ز معجـر حرفها بود            دگر طاقت ندارم ای حسین جان

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

کـوفـه نـیا؛ از آمـدن صرفه نظر کن            از این سفر آقای من صرفه نظر کن
از دست خود انگـشترت را دربیاور            از خیرِ کهنه پیـرهن صرفه نظر کن


دربــارۂ ســرنـیــزه‌هـای زهــر آلـود            با خواهرت حرفی نزن، صرفه نظر کن
از کــربـلا از نـیــنــوا از قـاضـریـه            از هر کجا غیر از وطن صرفه نظر کن
این تن بـمـیـرد دخـتـرانت را نـیـاور            دارند دسـتـان بـزن صرفـه نظـر کن
از نـامـۀ بی‌غـیرتِ خـنجـر فـروشان            از مردم پیمان شکن صرفه نظر کن
از پـیکـرت چیزی نـمی‌مـانـد! بیا از            آوردنِ حـتی کـفـن صرفـه نظـر کـن

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا علیه‌السلام و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند سران قبایل نیز به طمع سکه های زر مسلم را تنها گذاشتند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

دیـدم خـریـده حـرمـلـه تیـر سه شعبه            جان رباب از آمدن صرفه نظـر کن!

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در میانِ کوچه‌ها بدجور سرگردان شدم            بی‌کس و تنها در این وادی غم، حیران شدم
پشتِ من خالی شد از این مردمِ بی‌عاطفه            چون عمویم مرتضا در کوچه‌ها گریان شدم


کاش می‌شد تا خبردارت کنم کوفه نیا            ظاهراً مسدود شد راه و منم زندان شدم

از در و دیوار می‌بارد فقط خنجر زدن            طینتِ اینجاست نامردی ببین باران شدم
حضرت ارباب جای تو در قلبِ من است            عاشقت هستم دوباره بی‌سر و سامان شدم
شکر می‌گـویم که در سردفـترِ کرببلا            دومین آئینه‌ام که در رهت قـربان شدم
دست‌هایم بسته شد مانندِ
حیدر ای خدا            یادم افـتاد از مدیـنه آتشِ سـوزان شدم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد! همانگونه که کتب: تاریخ الامم والملوک ۵ /۳۷۵؛ اللهوف ۴۰؛ مُثیرُالأحْزان ۱۱۲؛ الکامل فی‌التّاریخ۱۱ /۱۱۶؛ بحارالأنوار۴۴ /۳۳۸؛ منتهی‌الآمال ۳۶۵؛ نفس‌المهموم ۸۲؛ مقتل امام حسین ۱۵۳؛ مقتل مقرّم ۵۶؛ قمقام ۲۸۵؛ مقتل جامع ۱ /۴۸۴ ذکر شده است اولین شهید کربلا کسی به نام سلیمان معروف به ابارزین است که همزمان با مسلم بن عقیل نامۀ سیدالشهدا را برای اهالی بصره برد، ابن زیاد ملعون قبل از آنکه به کوفه بیاید در شهر بصره سلیمان را به شهادت رساند سپس به کوفه آمد

شکر می‌گـویم که در سردفـترِ کرببلا            اولین آئـینه‌ام که در رهت قـربان شدم

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در ورود کاروان به کربلا

شاعر : حبیب الله چایچیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

الـسـّلام ای سـرزمـین کـربـلا            الـسّـلام ای مـنـزل نــور خـدا

السّلام ای وادی دلجوی عشق            وَه‌ چه‌خوش می‌آید اینجا‌ بوی عشق


السّـلام ای خـیـمه‌گاه خـواهرم            قـتــلـگـاهِ جـانـگـدازِ اکــبــرم

کـربـلا؛ گهـوارهٔ اصغر تویی            مقـتـل عـباس مَه پـیکـر تویی

آمـدم آغـوش خود را بـاز کن            بستر مهـمان خود را ساز کن

آمـدم بـا شَـهــپَـر جــان آمــدم            آتـشـم امّـا چـو طــوفـان آمـدم

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در ورود کاروان به کربلا

شاعر : ناصر تبسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن قالب شعر : قصیده

ای کرب و بلا بشنو خونین خبر آوردم           در سیـنـۀ سـوزانم مـوجی شرر آوردم
جـان در گـرو عـهــد پـیـمـان ازل دارم           هـیـهـات من الـذّلـه با چـشـم تـر آوردم


شوریـده دلانی را سرمـست فـنـا فی‌اللّه           هـفـتاد و دو مـهـمان فـرزانه فـر آوردم
من زادۀ زهـرایـم مـخـمـور مـی بـاقـی           در عـشق تـمـنّـایت سـوز جگـر آوردم
ای وادی مـیـقـات عـشـاق خـدا بـنـگـر           اعـوان خـدا جـوی نـیـکـو سـیـر
آوردم
جـمـعی عـرضی امّا با
جـوهـرۀ ایـمان           دست از دل و جان شسته فارغ ز سر آوردم
جان بر کف احـبّـا را از بـارقـۀ ایـمان           خـوبـان خـلایق را بـین هم‌سفـر آوردم
آنانکه از این دهر فانی به عیان سیرند           در سیر عـبـودیّت صبر و ظفـر آوردم
یک عـقـد ثریّا را کردم به سرا دعوت           در دایـرۀ عـرفان شـمس و قـمر
آوردم
اُمّات که هر یک را طفلان طُفیلی داشت           نـالان و پـریشان با اشک بـصر آوردم
شیرخواره بود از ما آسوده دلی سلب است           خـیـلی ز پی وصـلـت اهل نظـر آوردم
یاران صدیق القول یکرنگ و وفاپرور           بی‌مثـل در این دنـیا گـنـج گـهـر آوردم
هر تک
تکـشان مردی در مسند آزادی           برتر ز ملک بهتر از سیم و زر آوردم
دل سوختگانی از هر دشت و دمن طرفی           پیـر و زن و فـرزند و زیبا پسر آوردم
شیرخواره علی اصغر شهزاده علی اکبر           دو شاخ گل از نسل خـیـرالبـشر آوردم
بر
حـرمـله گـو تـیـرش آماده کـند زیرا           قـربـانـی تـیـرش را سنّ صـغـر آوردم
شـبـه رخ احـمد
را با طـرّۀ مشـکـیـنش           تـا بــاز نـمــایــانـد شـقّ الـقــمـر آوردم
یک دختر خوش منظر همراه علی اکبر           شیرین سخـنی مثل شهد و شکر آوردم
عـبّاس دلاور را بـی‌مـادر و فـرزنـدش           بر زینب و کـلـثومم محکـم سپر آوردم
دادم عـلـم وحـدت بر دوش هـمـایـونش           تا حـفـظ کـنـد آنـرا روز خـطـر آوردم
او مـظـهـر مـرآت قــتّـال الـعـدو بـاشد           سـردار سـپـاهی را شـد مفـتخـر آوردم

گفتم که در این صحرا ما کشته شویم باید           از خون شـهـیدان دین یـابد ثـمر آوردم
بـگـذار عـیـالات خـود را به امـید حـق          
اشک از مژه دیدم چون ریزد مطر آوردم
گـفـتا که تـوئی مـولا من تـابع فـرمانت           کی امـر امـامـم را عـذری دگـر آوردم
این جان
و تن از بهر فرمان تو پروردم           من رخت سلامت را از جان بدر آوردم
گر دست و سر و چشمم باشد به تو قربانی           شادم که به جا امر و شـرط پدر آوردم
هر
چند سیه باشد پیوسته "صفا" رویش           هر در که زدم نفعی باشد ضرر آوردم
بـی‌مـزد مـکـن امّـا جـان هـمه یـارانت           چون روز
جزا با خود چندین اثر آوردم
با یاد تو یک عمری دانی که چه خون خوردم           با اشک غمت شب را من تا سحر آوردم

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، «اذل» به معنی ذلیل تر است «ازل» به معنی روز نخست است؛ لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

جـان در گـرو عـهــد پـیـمـان اذل دارم           هـیـهـات من الـذّلـه با چـشـم تـر آوردم

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدّارین آمده است لذا بیت زیر تغییر داده شد، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

شش‌ماه بود از ما آسوده دلی سلب است           خـیـلی ز پی وصـلـت اهل نظـر آوردم

شش‌ماهه علی اصغر شهزاده علی اکبر           دو شاخ گل از نسل خـیـرالبـشر آوردم

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید     صفت قتال العرب را معاویه لعنة الله علیه برای تخریب حضرت علی گذاشت تا مردم را از ایشان بترساند، امیر المؤمنین قاتل اعراب نبود بلکه قاتل دشمنان اسلام بود

او مظـهـر مـرآت قـتّـال الـعـرب بـاشد           سـردار سـپـاهی را شـد مفـتخـر آوردم

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در ورود کاروان به کربلا

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

شیون و غوغا مکن زینب خدا صبرت دهد            صبر کن خواهر الهی مصطفا صبرت دهد
لـرزه افـتاده به دستانت کمی آرام باش            بر لبم دارم دعـا خیرالنسا صبرت دهد


بعدِ من با لشگرِ غارت مواجه می‌شوی            حق تو را در جنگ با این اشقیا صبرت دهد

بازوانت می‌شود خیلی کبود از ضربه‌ها            کاش یزدانت میانِ ضربه‌ها صبرت دهد
می‌شوی مانند زهـرا مادرم یاسِ کـبود
گاه می‌پرسی ز خود آخر گناهِ ما چه بود؟
گوش کن زینب که این وادی یقین دارم مناست            آب و خاکش با دل و جانِ حسینت آشناست
وعده‌گاهِ ماست این وادی،محلِّ آخر است            لب فرو بند از گله اینجا قرارم با خداست
رنجـشِ بسیار می‌بـینی تحمّل کن فقـط            پرچمِ این نهضتِ عظما به دستانِ شماست
از چه لطمه می‌زنی ای مهربان همراهِ من            می‌دهم پاسخ سوالت را که اینجا کربلاست
چند روزی بیشتر مهمان نباشم در برت
ای فـدای اشک‌ها و سیـنۀ غـم‌پـرورت
این همان جایی‌ست که آئینه‌ها را می‌کُشند            بینِ گـودالِ وفـا؛ کـوه وفـا را می‌کُشند
این همان جایی ست که شیرخواره‌ام پر می‌کشد            پیشِ چشمانِ خودم سرِّ دعا را می‌کُشند
اربـاً ارباً می‌شـود جـسـمِ عـلـی اکـبرم            خواهـرم پیـغـمبر کـربـبلا را می‌کُـشند
می‌شود دستانِ ساقی‌ام جـدا
از پیکرش            زادۀ امّ البـنـیـن مـاهِ لـقـا را می‌کُـشـنـد
خواهرم آرام‌تـر این کـربلا کرببلاست

می‌شود روزی ببینی که سرم بر نیزه‌هاست

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد و ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

دست و پا را گم نکن زینب خدا صبرت دهد            صبر کن خواهر الهی مصطفا صبرت دهد

بعدِ من با لشگرِ غارت مواجه می‌شوی            حق تو را با دشمنان اشقیا صبرت دهد

این همان جایی‌ست که آئینه‌ها را می‌کُشند            بینِ گـودالِ وفـا؛ اندر وفـا را می‌کُشند

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدّارین آمده است لذا بیت زیر تغییر داده شد، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

این همان جایی ست که ششماهه‌ام پر می‌کشد            پیشِ چشمانِ خودن سرِّ دعا را می‌کُشند

زبانحال حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها در ورود به کربلا

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

این بیابان چه غـم افزاست بیا برگردیم            این چه منزل گه و مأواست بیا برگردیم

عمه جان خیمه مزن دردل این وادی غم            چشمم از اشک چو دریاست بیا برگردیم


در بیابان عطش بیش از این پیش مرو            پیـش رویم صف اعـداست بیا برگردیم

تـرسم این است بمـانـیم غـریب و تنهـا            مقصدت گرچه همین جاست بیا برگردیم

توگل یاس علی هستی ومن یاس حسین            جـای ما گـلـشن زهـراست بیا برگردیم

تشنۀ عـشـقم و غم نیست ز بی‌آبی لیک            طفل شیرخواره دراین جاست بیا برگردیم

کی توان دید دراین گلشن عطشان، برخاک            پـاره پـاره تـن سـقـاست بـیـا بـرگـردیم

تـا نـدیـدم پــدرم بـیـن هـزاران دشـمـن            غرقه خون بی کس و تنهاست بیا برگردیم

پیـش از آنی که بـسـوزد حـرم آل عـلی            گر رهی جـانب دریـاست بـیا برگردیم

ای «وفایی» تو ز سـوز دل ما باز بگو            این بیابان چه غم افـزاست بیا برگردیم

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدّارین آمده است لذا بیت زیر تغییر داده شد، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

تشنۀ عـشـقم و غم نیست ز بی‌آبی لیک            طفل شش ماهه دراین جاست بیا برگردیم

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در ورود به کربلا

شاعر : حیدر توکلی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ای مرا دلـبر و دلـدار، بیا برگـردیم            خیمه برپا مکن این‌بار، بیا برگردیم

دم به دم دشـمـن تـازه‌نـفـسـی می‌‌آیـد            تا که فرصت بود‌ ای یار، بیا برگردیم


باغبانا به تو و تک‌تک گل‌هات قسم            کار گـلـزار شـود زار، بیا برگـردیم

از نگـاه همه زن‌های حـرم غم بارد            تـا نگـشـتـیـم عـزادار، بـیا برگـردیم

تو نداری سر بازار جفا، یوسف من            غیر شـمـشیر خـریـدار، بیا برگردیم

دشمن از دیدن عـباس دلش می‌لرزد            تا سر پـاست عـلـمـدار، بیا برگردیم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در ورود به کربلا

شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

یا اخـا ای تو مـرا یـار بـیا بـرگـردیم            لالـۀ احــمـد مـخـتـار بـیـا بـرگـردیـم
تو همه دلخوشی‌ام هستی و گردد بی‌تو            آسـمـان بـر سـرم آوار بـیا بـرگـردیم


به همان لحظه که بر سینه،زد آسیب لگد            قـسـمت می‌دهـم ای یـار بیا برگردیم
می‌رسد بـوی جـدایی به مشامم اینجا            می‌شود جسم تو خـونبار بیا برگردیم
خـیـمه بر
پا مکن اینجا، به دلم افتاده            می‌دود طفـل تو بر خـار بیا برگردیم
تا رسیـدیم به این دشت شدم دلـواپس            بـهـر دسـتـان عـلـمدار بـیـا برگـردیم

گر بمانیم در این دشت ز ضرب سیلی            چـشـم دردانه شـود تـار بـیا برگردیم
تا که با خـنـده نبـردند عزیزان تو را            به سـر کـوچه و بـازار بـیا برگـردیم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

تا رسیـدیم به این دشت شدم دلـواپس            بهر چـشـمان عـلـمدار بـیـا برگـردیم

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.  ضمناً تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدّارین آمده است

بیم دارم که سر کودک ششماهه شود            به سـر نـیـزه گـرفـتـار بـیا برگـردیم

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در ورود کاروان به کربلا

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

ای سرزمین کـربلا ای کـوی جانـانم            بنگر به پیر و کودک و خیل جوانانم
حاجت به
قـربانی نباشد ای مِنای من
            آورده‌ام قــربـانـیــان عـیــد قــربــانـم


چون باغبان هم لاله و هم یاسمن دارم            یک باغِ گل نه، صد گلستان گل به دامانم

پُر گُرگ اگر صحرا شود عباسِّ من شیرست            آب آورست او از برای تـشنه طفلانم
من قامت خود پیش دشمن خَم نمی‌سازم
            آزاده و پَـروَرده زهـرا روی دامـانـم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در ورود به کربلا

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

یک نظر کن حال و روز مضطرم در این دیار           ای عزیزِ فـاطمه دیده ترم در این دیار

با ورودت حزن و اندوهی دو چندان آمده           از غمت آقا گریبان می‌درم در این دیار


چون کـبـوتر آمدم دنـبالِ تو امّا حـسین           بال و پر بشکسته هستم بی پرم در این دیار

تکیه کن بر خواهرت مستحکمم مانندِ دژ           خواهری ها یک طرف!چون مادرم در این دیار

ترسم از تکرارِ کوچه دردلِ کرببلاست           گرد و خاکی شد دوباره معجرم در این دیار

کاش می‌شد تا که تدبیری بیاندیشم تو را           دائماً در فکرِ زیرِ حنجـرم در این دیار

نیزه‌ها از دور پیدا شد برادر بی‌حساب           در خیالِ خود به فکرِ این سرم در این دیار

تکیه گاهم کو؟ محافظ کو؟ قرارِ من کجاست؟           پس کجا مانده ست این آب آورم دراین دیار

کو ابوالفضلم؟ که پائین آورد از ناقه‌ها           کودکانِ خسته جان و پرپرم در این دیار

دشمنانِ دین فـراوانند ای سـالارِ عـشق           ارباً اربا می‌شود پیغـمبرم در این دیـار

حـیفِ این قـدِّ رسا و جلـوه‌گـاهِ احـمدی           حیف از شهزاده‌ات از اکبرم در این دیار

این سپـیدی گـلو ذبحِ سه شعـبه می‌شود           می‌رود در خواب گویا اصغرم در این دیار

: امتیاز

ذکر مصائب ورود کاروان سیدالشهدا علیه‌السلام به کربلا

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : غزل

ذکر لبت در هر قـدم؛ إنّا إلیه راجعون            ورد زبـانت دم به دم إنّا إلیه راجعـون

از کوفیانِ کینه‌ای بسیار داری خاطره            از فـتـنـۀ اهـل سـتـم، إنّا إلیه راجعـون


غم در دلت افتاد تا گفتند اینجا کربلاست            شد خیمه برپا با عـلَم، إنّا إلیه راجعون

دلواپسی و بغض زینب آتشت می‌زد ولی            گفتی که ای اهل حرم، إنّا إلیه راجعون

دارد قـرائت می‌کـند مادام دشت نـیـنوا            این آیه را با آه و غم، إنّا إلیه راجعون

آماده شد محض نجاتِ خلق؛ کشتیِ نجات            تا خواندی از لطف و کرَم، إنّا إلیه راجعون

در زیر نور ماه مُشتی خاک را برداشتی            گـفـتـی خـدایـا آمـدم! إنّا إلیه راجعون!

: امتیاز

مدح و مرثیه سیدالشهدا علیه‌السلام و ورود کاروان به کربلا

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

لحظه لحظه عمر خود را خرج حضرت می‌کنم            جز حرم جایی روم احساس غربت می‌کنم
حاجت خود را اگر یک شب بگیرم می‌روم            لذتش را با تمام شهـر قـسمت می‌کنم


گریۀ در روضه‌اش یعنی همان خیرالعمل            اشک می‌ریزم برای او، عبادت می‌کنم

راه او یعـنـی همان إِنَّا هَـدَینـاهُ الـسَبـیل            بچـه‌هـایم را بدین گونـه هدایت می‌کـنم
حولۀ احرام من شال عزای روضه‌هاست            حـاجی کـربـبـلایم قـصد قـربت می‌کـنم
دور شش گوشه‌ش ذکر تلبیه سر می‌دهم            من خدا را زیر آن قبه زیارت می‌کـنـم
در لباس نوکری موی سپیدم آرزوست            تا نفس دارم درِ این خانه
خدمت می‌کنم

کنج هیأت تا بگیرم اذن خدمت سرخوشم            من به یک لقمه از این سفره قناعت می‌کنم
حُبّ مولایم برای من ملاک دوستی‌ست            من فقط با دوستدارانش رفـاقت می‌کـنم
زینت امروز روضه خون “زین الدین” هاست            از شهیدان هم میان روضه دعوت می‌کنم
با محرم با صفر اسلام جاوید است و بس            یـادی از نـطق امـام پـیـر امّت می‌کـنـم
امتـداد روشن “هـیـهـات من الـذلـه” را           
در میان روضه‌ها هرشب روایت می‌کنم
باز هم از جنس عهد مسلم و حرّ و حبیب            با حسین عصر خود تجدید بیعت می‌کنم
هم خودم هم بچه‌هایم هم پدر هم مادرم            هرچه دارم را فقط خرج
ولایت می‌کنم
من به امید اجابت روز و شب با سوز دل            در قـنـوت خود تمنـای شهادت می‌کـنـم
آمدم امـشب بـخوانـم از
شـهـیـد کـربـلا            روضه خوانش هستم و ذکر مصیبت می‌کنم
با سلام گـریه دار “یا لثـارات الحسین            هرشب از مهدی زهرا کسب رخصت می‌کنم
زینب و کرب وبلا مرثیه‌ای مکشوفه است            به خود آقـا قـسـم دارم رعـایت می‌کـنم

روضه‌هایش می‌برد دل را به سوی کربلا

بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا

سالها از درد هجرش چشم زمزم گریه کرد            گریه کرد از غصه، اما باز هم کم گریه کرد
نه فقط یعـقـوبی از هجر نـگاه یوسفـش            بلکه حتی آیه‌آیه سـورۀ غـم گـریه کرد
پابه پای
ناله‌ام در عرش موسی ناله زد            پابه پای گریه‌ام عیسی بن مریم گریه کرد
پیش از آن که ما بباریم از غم عظمای او            جبرئیل از روضه‌هایش خواند و آدم گریه کرد
فاطمه منـزل به منـزل از منـا تا نـیـنوا            در میان قـافـله از فـرط ماتم گریه کرد
قبل از انگشتر که بر انگشت آقا اشک ریخت            بی‌گمان در دست پرچم دار پرچم گریه کرد
کربلا با غـربـتـش آمد به استـقـبال‌شان            کربلا بر زائران خود دمادم گریه کرد
با تـماشـای عـلی در زیر هـرم آفـتـاب           
کربلا که جای خود حتی خدا هم گریه کرد

پیش چشمانش تداعی می‌شود صحرای خون
می‌تراود از لـبـش إنـا الـیـه راجـعــون

دارد از یک سو سنان همراه لشگر می‌رسد            شمر از سویی دگر با چند خنجر می‌رسد
هم صدای طبل جنگ و هم صدای هلهله            هم صدای کیسه‌های مملو از زر می‌رسد
این طرف هفتاد و اندی مسلم بن عوسجه            آن طرف نیرو ولی چندین برابر می‌رسد
نه فـقـط تازه نـفس‌هایی شبـیه حـرمـلـه            پیرمرد چکمه پوشی با عصا سر می‌رسد
هرچه که دارم تصور می‌کنم انصاف نیست            گـلۀ گـرگی برای یک کـبـوتر می‌رسد
هر که نعل تازه از
بازار کوفه می‌خرد            ساعـت اول نشد ساعـات آخـر می‌رسد
تا که خورجین از طلا و سکه آخر پُر کند            خولی بی‌چشم و رو با پا نه با سر می‌رسد
مطمئنم به همین زودی قـیامت می‌شود            جـادۀ کـرببـلا دیگر به محـشر می‌رسد
محشری که خستگی آن به قاسم می‌رسد            محشری که تشنگی آن به اصغر می‌رسد
به برادر تیر و تیغ و نیزه و چوب و عصا            تازیانه، کعب نی، سیلی به خواهر می‌رسد

کربلا آغاز درد و غصه‌های زینب است
شاهد زنجیرها بر دست و پای زینب است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل عدم رعایت توصیه‌های مراجع و علما؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رعایت توصیه‌های مراجع، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

استخوانی پیش پایم هم بیندازد بس است            من به یک لقمه از این سفره قناعت می‌کنم

مدح و ویژگی های کاروان سیدالشهدا علیه‌السلام در راه کربلا

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

این قافله را راحله جز عشق و وفا نیست           در سـیـنهٔ آدیـنه، جز آئـین صفـا نیست

جز در بَرِ یکتا قدِ این فرقه دو تا نیست           حتّی جرس قافـله، غافـل ز خـدا نیست


رکن و حَجَر و حِجر، ز هجر است پریشان

زمـزم ز دو چـشم آب بریزد پیِ ایشان

اینان که روانـنـد، هـمه روح و روانـند           این سلـسـله هر یک‌تنـشان جان جهانند

این طایفه از طفل و جوان، پیر زمانند           این قافـله شب تا به سحر، نافـله‌ خوانند

بازار جـهـان این هـمـه سـرمـایه ندارد

گـلـزار جِـنـان ایـن قَــدر آرایــه نـدارد

این قـافـلـه جـز عـشـق، ره‌آورد نـدارد           عشقی که به جز سوز و غم و درد ندارد

یک آیـنـه، بر چـهـرهٔ خـود گَـرد ندارد           جـز شـیـرزن و غـیر جـوانـمـرد ندارد

مُحـرِم شده از کـعـبـهٔ گِـل، راه فـتـادند

از گِل به سوی کعـبهٔ دل، روی نهـادند

ایـنـان همه از خـانـهٔ خود، دربـدرانـنـد           بر بـاغ دل فـاطـمـه، یـکـسـر ثـمرانـند

اینان پـسـر عـشـق و، مـحـبّت پدرانـند           با شور حـسـینی به نـوا، جـامـه‌درانـنـد

دین را به فداکاری این طایفه، دِیْن است

وین قافـله را قـافـله‌سالار، حسین است

این قافله را بانگ جرس، گریه و ناله‌ست           این قافله نی، باغ گُل و سوسن و لاله‌ست

از نـور، به گِرد رُخشان حلقهٔ هاله‌ست           در محمل خود، حاجیه بانوی سه‌ساله‌ست

با سـورهٔ عـشـق آمده، هـفـتاد و دو آیـه

چون ماه و ستاره پی هم، سایه به سایه

این طفل، به غیر از دُرِ دُردانه نبوده‌ست           دردانهٔ من، با مـوی بی‌شانه نبـوده‌ست

جایش به جز از دامن و بر شانه نبوده‌ست           گنج است، ولی گوشهٔ ویرانه‌ نبوده‌ست

این دخـتر من، نـازترین دختر دنیاست

دختر نه، که در مِهر و وفا، مادر باباست

ای کعبه ببین، غرق صفا مُحرِمشان را           ای کـوفه چه کردی بدنِ مُسلـم‌شان را؟

ای مـاه بـبـیـن مـاه بـنـی‌هـاشـمـشان را           ای سَرو بـبـین سـروِ قـدِ قـاسـم‌شـان را

ای صبح کجا آمده صـادق‌تر از اینان؟

ای عشق بگـو نامده عـاشق‌تر از اینان

چاووش عزا همره من روح الامین است           ای خصم اگر تیر و کمانت به کمین است

در دستت اگر کعب نی و نیزهٔ کین است           سـردار سـپـاهـم پــسـر اُمّ بـنـیـن اسـت

آورده‌ام از جــان شــمـا تـاب بـگــیـرد

چشمی که ز چشمان شما، خواب بگیرد

ای قوم هوس! عشق، هواخواه حسین است           سرهای سران، خاک به درگاه حسین است

خورشید فلک، مشتری ماه حسین است           ای روبَهیان، شیر به همراه حسین است

آن فضل که در قافله‌ام نیست، کدام است؟

عـبّاس، تـرازوی مرا سنگ تـمام است

ای روشـنی چـشـم و، چـراغ دل زینب           کـشـتـی نـجـات هـمـه و سـاحـل زیـنب

وی مـاه رخـت روشـنی محـفـل زیـنب           دوری مکن از دیده و از محـمل زینب

دارد ســفــر مـا سـفـر دیـگـری از پـی

من روی شتر راه کنم طی، تو سر نی

: امتیاز
نقد و بررسی

مصرع اول بیت زیر شایسته اهل بیت نیست و ما اجازه نداریم آنها را با چنین الفاظی خطاب کرده و یاد کنیم لذا توصیه می شود از خواندن آنها خوداری نمائید

ایـنـان همه از خـانـهٔ خود، دربـدرانـنـد           بر بـاغ دل فـاطـمـه، یـکـسـر ثـمرانـند